یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۸

بر ترس خود غلبه کن

یه عالمه اتفاق افتاده اقای منقاشیان حالا اقای عزیز شده

مهربون شده راحت حرف میزنه

بچه پرو میگه تو عاشق منی ؟
نخیرم تو خودت عاشق من شدی اما نمیگی و خودت رو میزنی به اون راه

من از تو شجاع تر بودم
الانم که یه عالمه کار داره و ازش خبری نیست

یکم میترسه چراشو خودش گفت اما بنظرم بهونه اومد فقط ترسه

دو روز اول خوب بود بعد فکراشو کرد باز ترسو شد و الانم که قایم شده

ببینم چه وقت جرات از خودش نشون میده و میاد جلو تا الان که هیچی نگفته
خوب من صبرم کمه تحمل ندارم زود باش دیگه چطور دلت میاد منو این همه معطل بزاری آخه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر